از آنجايي كه انسان موجودي است اجتماعي و سعادت اخروي و دنيوي خود را در رهگذر زندگي اجتماعي جستوجو ميكند، براي رفع مشكلات، نيازها، اهداف و آرمانهاي مشترك و بسياري ديگر از اشتراكات، ناچار است به تبادل آرا و تضارب افكار روي آورد. در همين راستا دين اسلام به عنوان آييني كه به سرنوشت فردي و اجتماعي و حيات دنيوي و اخروي بشر توجه كرده، براي امر شورا ارزش ويژهاي قائل است.
با گستردگي و پيچيدگي جوامع، موضوع شور و مشورت نيز گسترده و پيچيده شده است. در حوزه زندگي خصوصي و فردي، دهها نوع از قبيل مشاوره تحصيلي، حقوقي، اقتصادي، بازرگاني خانواده و مشاوره رواني ظهور يافته است و در حوزه اداره جامعه، شور و مشورت به تدريج از شكل ساده و ابتدايي آن خارج شده و به صورت تشكلهاي سازمانيافته و نهادي مدني با اهداف و كاركردهاي جديد ظهور يافته است.
موضوع شور و مشورت به مفهوم ساده و سنتي آن تحت لواي آموزههاي ديني اعتبار خاصي يافته است و از مهمترين مسايلي است كه اسلام آن را با دقت و اهميت خاصي مطرح كرده و در آيات قرآن و روايات اسلامي و تاريخ پيشوايان بزرگ اسلام جايگاه ويژهاي دارد
در اين مقاله كوشيده شده است كه دلايل، لزوم و اهميت شورا را در اسلام تبيين كند. مفهوم مشاوره در لغت آورده شده، و بيان گشته كه مشاوره از ريشة شوراست و شور به معناي استخراج، به دست آوردن و كشف كردن است. و همچنين استنباط روشهاي مشاوره از متون اسلامي مورد بررسي قرار گرفته است.
اولاً شورا در اسلام به عنوان جزءلاينفك حقوقي جامعه قرار داده شده است، ثانياً فطري بودن قوانين اسلام نيز خود ضرورت و اهميت آن را روشنتر ميكند چون شورا به شكل اسلامي آن، امري فطري و منطبق با فطرت و سرشت بشريت است و به همين دليل بهرهگيري از استعدادها و اندوختههاي فكري ديگران با زندگي فردي انسان گره خورده و با روح او عجين گشته است.
«مشاوره از ريشه»، «شور» است و شور به معناي استخراج به دست آوردن و كشف كردن است» «شورا جمعي است كه از اجتماع افرادي خاص حاصل شده تا درباره كشف اموري معين به كندوكاو پرداخته و در سايه آن به مصالحي خاص دست يابند و به حل مشكلات موجود بپردازند و اين نوع فعاليت را مشاوره گويند.
بر اساس تحليل نویسنده از مفهوم شورا، شورا داراي سه طرف است كه به هر يك از اين سه طرف عبارتند از مشورتكننده، طرف مشورت، و امر يا موضوع مورد مشاوره.
اصل شورا كه از ريشههاي قرآني و روايي عميقي در معارف اسلامي برخوردار است، از بنيانهاي اجتماعي اسلام بهشمار ميآيد.
اهميت اين مبحث از آنجا ناشي ميشود كه در اسلام نهتنها در امور روزمره بلكه در مهمترين امر جامعه اسلامي، يعني حكومتداري به اين اصل مهم ارجاع داده شده است. با اين حال، گرچه در مورد توجه به اصل شورا در سنت و سيره پيامبر(ص) و بزرگان دين- اعم از سني و شيعه- توصيه اكيد شده، اما اين مهم از نيمه دوم قرن بيستم، مورد توجه انديشمندان مسلمان قرار گرفت با اين هدف كه در سازگاري اسلام با دمكراسي، اين اصل (شورا) ميتواند نقاط مبهم را روشن كند و به اين امر مدد رساند. با اين حال، كاربست اصل شورا، چه بهعنوان روش در فرايند دمكراتيزهسازي دولت و چه بهعنوان روشي براي گسترش دمكراسي در حاكميت، نيازمند بازيابي و تحليل جايگاه و مباني علمي و فقهي آن است.
بسياري از انديشمندان مسلمان بر اين نظرند كه از ديدگاه نصوص اسلامي ازجمله قرآن، شورا نه يك امر مستحب بلكه روشي واجب تلقي ميشود كه نظام جمعي و سياسي با خاستگاه ديني را سامان ميدهد. از اين حيث، اصطلاح «مردمسالاري ديني» يا «دمكراسي ديني» اصل محكمي براي قوام و گسترش خود مييابد كه ميتوان آن را با «دمكراسي مشورتي»در غرب مقايسه كرد. با اين حال، مابين «دمكراسي مشورتي» پديدآمده در غرب و مردمسالاري ديني شورايي يا مردمسالاري ديني مبتني بر شورا، با وجود تفاوت در ماهيت نظام سياسي و هدف و غايت آن، به لحاظ صورت (فرم) هماننديهايي وجود دارد.
اصطلاح «دمكراسي مشورتي» در غرب از نيمه دوم قرن بيستم براي نخستينبار توسط جوزف ام. بست در دهه 1980 وضع شد. او با بهرهگيري از آراي يورگن هابرماس، جان راولز، جوشوا كوهن، دنيس تامپسون و... اين اصطلاح را بهكار گرفت. «دمكراسي مشورتي» كه گاهي به آن- با نگاه به آراي هابرماس- دمكراسي گفتماني نيز گفته ميشود، يك سامانه تصميمسازي سياسي است كه در امر سياسي بر مشورت عموم مردم متكي است. برخلاف نظريههاي پيشين دمكراسي كه رأيگيري هسته مركزي آنها را شكل ميدهد، نظريهپردازان اين قسم دمكراسي بر اين باورند كه مشروعيت قانونگذاري تنها از طريق شوراي عمومي انجامشدني است. با اينحال، در اين نوع دمكراسي، دمكراسي مستقيم و دمكراسي مبتني بر انتخاب نمايندگان نيز پذيرفته شده است.
جوشوا كوهن در كتاب «شيوه حكومت خوب» بر اين ديدگاه است كه شهروندان فرايند مشورتي را منبع مشروعيت حكومت و نهادسازي بهشمار ميآورند و از اين طريق آنها (شهروندان) به ظرفيتهاي مشورتي يكديگر توجه كرده و آنها را پاس ميدارند. بر اين اساس، شهروندان درگير در اين شيوه دمكراسي در 2 امر با يكديگر برابرند: امر صوري؛ به اين معنا كه هر كس ميتواند پيشنهادهاي خويش را بيان دارد و سياستها را به نقد بگذارد و امر محتوايي؛ يعني شهروندان محدود و وابسته به توزيع قدرت و هنجارها و منابع ازپيشتعيينشده قدرت نيستند.
با اين حال، كاربست اصل شورا در اسلام، به معناي مردميبودن حكومت، امري است كه در قرآن و سنت و سيره پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) بر آن تأكيد شده است؛ اما اين حكومت در جامعهاي قرار است، رخ بنمايد كه مسلمانان عهدهدار تشكيل آن هستند. به بيان بهتر، يك حكومت اسلامي مبتني بر شورا- به گفته مرحوم آيتالله طالقاني- بر مسئوليت عموم مسلمانان در تشكيل حكومت ابتناء دارد.
در قرآن كريم، در 4مفهوم شورا مطرح شده است: 1- خداوند در آيه 159 سوره آلعمران به پيامبر اسلام(ص) دستور ميدهد كه در امور با مسلمانان مشورت كند و آن را رمز پيروزي و موفقيت آن حضرت برميشمارد. 2- خداوند در آيه 38 سوره شوري، هنگام بيان اوصاف برجسته مؤمنان ميفرمايد: مؤمنان كساني هستند كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده و نماز برپا ميدارند و كارهايشان بين آنان با مشورت انجام ميشود. 3- در سوره بقره آيه 233، خداوند ميفرمايد؛ اگر در مورد بازداشتن كودك از شير قصد تصميمگيري داريد، مشورت كنيد. 4- خداوند در سوره زمر آيه18، ميفرمايد: پس بندگان مرا كه سخن را ميشنوند و نيكوترين را پيروي ميكنند، بشارت ده. علامه طباطبايي اين آيه را با آيه «و امرهم شوري بينهم» هممعنا ميشمارد؛ زيرا شورا و مشورت بهترين ابزار براي رسيدن به آرا و انديشههاي نيك و خوب است.
اگر به اين آيهها دقت كنيم متوجه چند مضمون بنيادين كه در اصل شورا نهفته است ميشويم و همين مضامين است كه ميتواند اهميت اين اصل را در تنظيم و قوام حكومت اسلامي روشن سازد. به هر روي آيات فوق نشان ميدهند كه اصل شورا نهتنها يك امر اخلاقي كه يك سازوكار اجتماعي براي تسهيل مناسبات اجتماعي و سياسي است. برهمين مبنا، قرآن حتي در مورد بازگرفتن نوزاد از شير، به مشورت بين زن و مرد توجه نشان داده است. نيز در آيهاي كه (سوره شوري، آيه 38) صفات مؤمنان را برميشمارد، بر ضرورت انجام مشورت در ميان آنها تأكيد ميكند. اين به آن معناست كه در جامعه اسلامي، امور عمومي يا بهاصطلاح هابرماس «امور مرتبط با سپهر عمومي» امري بيناذهني است كه جز از طريق گفتوگو و مشورت امكانپذير نيست.
نيز بر همين مبنا ميتوان آيه 18 سوره زمر را كه بندگان را به شنيدن سخن يكديگر و پيروي از بهترين آن توصيه كرده در راستاي همين معنا بهحساب آورد. بيترديد، شنيدن سخنها، در قلمروي رخ ميدهد كه سپهر عمومي از منطق گفتوگو بهره برد. اين به آن معناست كه منطق مشورت و شورا در اسلام، منطق گفتوگويي است. منطق گفتوگويي با منطق ديالكتيكي، متفاوت است. در منطق ديالكتيكي- كه برخي از نوانديشان ديني به آن عنايت داشتهاند- نتيجه با حذف يكي از دو طرف معادله و به نفع يكي صورت ميگيرد اما در منطق گفتوگويي و به تبع آن اصل شورا، نوعي آميزش افقها يا همافقشدن نظرگاهها و ديدگاهها و نيل به افقهاي تازهتري مدنظر قرار ميگيرد.
آنگونه كه امامعلي(ع) ميفرمايند: «لاتستبد برايك فمن استبد برايه هلك؛ در رأي و نظرت استبداد نورز، هر كس كه استبداد رأي بهخرج دهد، هلاك ميشود» يا در جايي ديگر ميفرمايند: «من شاور الرجال شاركهم في عقولهم؛ هر كسي كه با مردم مشورت ميكند، در خردشان سهيم شده است». چنانكه از بيان اخير امام(ع) مستفاد ميشود، اصل شورا، در معناي مشاركت در خرد ديگران و پيروي از منطق گفتوگو است.
تجربه جمهوري اسلامي، بهعنوان استقرار نظام مردمسالاري ديني، اصل شورا را بيش از پيش در نزد انديشمندان و سياستمداران ايراني برجسته ساخته است. به همين دليل تدوين قانون شوراها و تشكيل شوراها از همان آغاز ذهنيت نظريهپردازان و انديشمندان انقلاب اسلامي را به خود مشغول كرده بود. اصل وجوب شورا در دين اسلام معين بوده و بر آن در نظام جمهوري اسلامي تأكيد شده است. بنابراين وقتي وجوب اصل شورا را پذيرفتيم، واجب است كه پيش از تصميمگيري، شورايي وجود داشته باشد و در آن گفتوگو صورت گيرد.
تا اينجاي مسئله يعني اتخاذ تصميمهاي جمعي در شورا، ظاهرا با دمكراسي مشورتي غربي همانندي وجود دارد؛ اما وجوب شورا در نظريه اسلامي كنوني، يك امر شرعي است؛ يعني انسان مسلمان مطابق اين مبنا نميتواند تصميمي عمومي بگيرد كه خارج از شورا اخذ شده باشد. تفاوت ديگر اين روش در نظام اسلامي با نظام دمكراسي غربي در اين است كه تنها در مواردي امكان تصميمگيري وجود دارد كه نص صريحي وجود نداشته باشد. از اينرو امكان كنارگذاشتن احكام شرعي آنگونه كه در فرايند عرفيسازي دين در دمكراسيهاي مشورتي رخ ميدهد، در نظام شورايي اسلام وجود ندارد.
بر اين اساس، آنگونه كه امام(ره) راجع به اعتبار حكم دوسوم نمايندگان مجلس در تشخيص موضوع ضرورت و مصلحت جامعه اسلامي براي گذار از احكام شرعي مطرح ميكنند، اگر شورا به اين نتيجه برسد كه اجراي يك حكم شرعي فعلا به صلاح جامعه اسلامي نيست، در اين صورت ميتواند از باب ضرورت يا مصلحت بهطور موقت آن را به تعليق بيندازد. اما در هر صورت بايد تصميمات در درون شورا شكل بگيرد؛ حال چه اين تصميمات مبتني بر مصلحت باشد يا در مواردي كه نصّي وجود ندارد، اخذ شود؛ در هر مورد بر يك مسلمان اطاعت از آنچه شورا تصميم ميگيرد واجب است
در آیه نخست خداوند متعال میفرماید: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ» (آل عمران/١٥٩). در این آیه کریمه خداوند متعال از شیوه تعامل پیامبر (ص) با یاران و عموم امت اسلامی سخن میگوید. یعنی پیامبر باید در تمام مسائل مربوط به زندگی مسلمانان و اسلام، کار دعوت، جنگ و صلح، تمام مسائل عمومی، عملکردها، تصمیمها و برنامه ریزی برای ابزارها و اهداف در جایگاه رهبری خود که مرتبط با سرنوشت عمومی امت اسلامی است مبتنی بر مشورت حرکت کند تا از این طریق بتواند دو امر تربیتی برای کارگزاران را تحقق ببخشد:
1- برنامهریزی برای رفتار فردی و اجتماعی، بر اساس دوری جستن از استبداد رأی در گرفتن مواضع قطعی و تصمیمهای سرنوشتساز و تأکید بر این که انسان باید به صاحبان فکر متین و درست مراجعه کند و در تمام گامهای خود با آنان گفتگو کند و به مناقشه و مشورت بپردازد، سپس به اندیشه خود بازگردد و نظرات گوناگون را با یکدیگر مقایسه نماید و تک تک آنها را با آرامش و واقع گرایی مورد بررسی قرار دهد تا سرانجام به شیوه فکری درستی به نتیجه پایانی دست یابد و سپس بر اساس آن با قدرت و ثبات عمل کند.
2- آماده ساختن امت اسلامی به عنوان قاعده اساسی اندیشهورزی تا آنان نیز همگام با رهبری در برنامهریزیها و طراحیها به تفکر بپردازد و با توجه به تفکر بداند که چگونه حرکت کند و متناسب با هدف چگونه به انتخاب وسیله بپردازد و از همان ابتدا آگاهی و تأمل و ثبات به پیگیری تصمیمها اقدام نماید و به نوبه خود به تمرین نقش رهبری بپردازد تا اگر وقتی خلأ توانمندی و برنامه ریزی و موضع گیری به وجود آمد وارد صحنه شود و رهبری را بدست گیرد و نیز بیاموزد که چگونه گامها و اقدامات رهبران غیر معصوم را مورد مراقبت و نظارت قرار دهد تا خدای نکرده منحرف نشود و گرفتار غفلت و خیانت نگردد.
بنابراین جامعه اسلامی از همان ابتدا به مراقبت و نظارت بر رهبری همت میگمارد، پیش از آنکه مشکلی پیش آید. چنین جامعه در نهایت به رستگاری دست مییابد. اگر این گونه باشد برای رهبران منحرف خیلی دشوار خواهد بود که خود را بر اراده امت اسلامی تحمیل کند و با مقدرات آن به بازیگری بپردازد و با واژگانی مبهم و غیر روشن با عواطف و احساسات مردم بازی کند. زیرا امت اسلامی از چنان آمادگی و توانایی لازم برخوردار است که میتواند حکومت را مورد محاکمه و مناقشه قرار دهد و بر اساس گفتگوی فکری با استفاده از حجت و برهان، به قناعت برسد.
عظمت تربیت اسلامی همین است که میگوید رهبری – حتی اگر در سطح رسول خدا (ص) باشد که خداوند با فکر درست و راه درست او استحکام و قوّت بخشیده است و او نیازی هم به فکر فرد دیگری ندارد – باید به دنبال جامعهای متفکر و قناعت پذیر باشد تا با تکیه بر فهم و آگاهی خود اطاعت نماید نه اینکه بدون فهم و آگاهی باقی بماند. این کار یکی از بهترین ابزارهای کادر سازی از بین افراد امت اسلامی برای آینده جامعه است.
بسیاری از اندیشمندان اسلامی وقتی درباره این فراز از آیه کریمه که در موضوع شورا به عنوان اساس حکومت اسلامی و ارتباط آن با مشروعیت این حکومت یا عدم مشروعیت آن صحبت میکنند، معتقدند که این آیه اساس یک قانونگذاری است که به پیامبر و امت اسلامی میآموزد در مسائل عمومی بر اصل شورا تکیه کنند تا شورا به یک قانون عملی فراگیر در جامعه اسلامی تبدیل شود. حتی در حالتهایی که رهبری نیازی به آن ندارد، مثل وقتی که رهبر معصوم وجود دارد. ولی ما موافق نیستیم که این آیه را تابع این ایده بسازیم. زیرا ما چنین فضایی را در این آیه مشاهده نمیکنیم.
در باره رفتار عملی رسول خدا (ص) با مسلمانان، به عنوان یک تصویر انسانی و اسلامی که انسانیتی دین مدار در آن متبلور است در سیره آن حضرت آمده است که پیامبر با رحمت و رقت قلب و کلماتی نرم با یاران خود برخورد میکرد. خداوند از آن حضرت میخواهد که از خطاهای ایشان درگذرد و برایشان استغفار کند و از این طریق آنان را برای آینده آماده سازد تا آنان به اندیشه ورزی در کارها عادت نمایند. ولی آیه نمیفرماید که اگر مشورت گیرنده به قناعت نرسید، باز هم باید به مشورت عمل نماید. امّا در جایی که شورا اساس مشروعیت حکومت در دولت اسلامی را تشکیل میدهد، امت اسلامی باید به نتیجه تصمیمها و التزامات پس از آن پای بند باقی بماند. شاید از فراز دوّم آیه که میفرماید: «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ» چنین برداشت کرد که مشورت الزامی را برای مشورت گیرنده ایجاد نمیکند بلکه مسأله به مشورت گیرنده و قناعت و عدم قنات خود او باز میگردد.
بعضی از احادیث وارد شده در این زمینه نیز همین معنا را مورد تأکید قرار میدهد. در یکی از این احادیث آمده است: «وقتی آیه «وَشَاوِرْهُمْ فِي الأمْرِ» نازل شد، رسول خدا (ص) فرمود: خدا و پیامبرش از مشورت بینیاز هستند، ولی خداوند آن را رحمتی برای امت قرار داده است. پس هر یک از ایشان که مشورت کرد رشد را از دست نداد و هر کس آن را ترک کرد گمراهی را از دست نداد.»
علی بن مهزیار گوید: «امام جواد (ع) به من نوشت: از فلانی بخواه که به من مشورت دهد. چرا که او با مسائل کشور خود آگاه است و میداند که چگونه با سلاطین تعامل نماید. زیرا مشورت فرخنده است. خداوند در کتاب خود فرموده است: «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأمْرِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ» «پس اگر حرفی که او میگوید جایز باشد من آن تصویب میکنم و اگر غیر آن بود، این امید را دارم که آن را بر راه روشن قرار دهم. إن شاء الله.»
آمده است که امام علی بن موسی الرضا (ع) به یکی از یاران خود فرمود: «رسول خدا (ص) با یاران خود مشورت میکرد، سپس آنچه را خود میخواست تصمیم میگرفت.»
روایت شده است که آن حضرت در جنگ بدر با یاران خود مشورت کرد که چگونه به نبرد بشتابند. گفتند: «ای رسول خدا! اگر ما را به سمت دریا ببری به همراه تو آن را طی میکنیم و اگر ما را به بیابان ببری نیز با تو میآییم. مثل قوم موسی (ع) که به موسی (ع) گفتند: «فاذهب أنت وربّک فقاتلا إنّا هاهنا قاعدون» به تو نمیگوییم، ولی میگوئیم برو ما نیز همراه تو و در پیشاپیش تو و از دست راست و چپ تو مشغول جنگیدن هستیم.»
شورا خط اسلامی است که تمام عرصههای فکری و عملی جامعه اسلامی را در بر میگیرد. به نحوی که اگر کار مسلمانان تابع امر شورا شوند، چشم انداز گستردهای فرا روی آنان گشوده میشود که میتوانند از طریق آرای گوناگون و تضارب آراء و افکار مختلف، مصلحت و مفسدت مسائل را به خوبی بشناسند.
در بعضی از احادیث آمده است: «هر کس با مردان مشورت کند در خرد آنان شریک شده است.» چرا که مشورت گیرنده عقل دیگران را به عقل خود پیوند میزند و برای اندیشیدن به مسأله عقلهای بسیاری را گرد میآورد. هر فردی نظری را در اختیار او قرار میدهد که از یک جهت امتیازی را دارد. فرد نیز باید باید آنها موازنه انجام دهد و نظر بهتر و برتر و درستتر را برگزیند. از این آیه میتوان چنین برداشت کرد که در تمام مسؤولیتهای خود به این روش تأسی کنیم.
احادیث بسیاری از پیامبر (ص) و ائمه (ع) وارد شده است که استبداد به رأی به منزله وارد شدن در هلاکت است و مشاورت راه رسیدن به هدایت میباشد. شورا نشان دهنده سلامت جامعه اسلامی است، هم در سطح رهبری و هم در سطح مردم. با توجه به آنچه آمد از این روش چنین استفاده میکنیم که وجوب اطاعت از اولیای امر مانع از آن نمیشود که آنان در تصمیم گیریهای خود به شورا ملتزم نباشند. اگر ولی امر غیر معصوم استبداد به رأی نشان دهد، این کارش انحراف از دین به حساب میآید و گرفتن تصمیمهای ناآگاهانه، برای عزل او کافی است. یعنی اگر در موضوع مورد تصمیم گیری و رسیدن به نگاه روشن شایستگی و کفایت لازم را نداشته باشد و با این حال بدون مشورت در این باره تصمیم بگیرد میشود او را عزل کرد. اگر در متن آیه باز هم دقت به خرج دهیم میتوانیم چنین بفهمیم که شورا، اساس تمام کارهای مسلمانان را تشکیل میدهد. مگر اینکه با نشانه خاصّی ثابت شود که تعیینی در این زمینه وجود دارد. زیرا کلمه «وأمرهم» هر چند که به نظر بعضیها عمومیت و اطلاق ندارد، اما ظهور آن در عنوانی است که یکی از اصول جامعه اسلامی را به نمایش میگذارد و از این نظر نوعی عمومیت را میرساند. والحمدلله رب العالمین
شورا در سیره پیامبر (ص)
رسول خدا (ص) برای آموزش دادن مردم بر مبنانی شورا، آنان را تشویق میکرد که در استدلالها و اظهار نظرهای خود، در مسائل جنگ و صلح، بین تکلیف الهی و شرعی و تدبیر بشری پیامبر (ص) تفاوت قائل شوند و در جاهایی که نظر خاص پیامبر (ص) است به آن حضرت مشورت دهند.
نویسندگان سیره آن حضرت نوشتهاند که پیامبر در جنگ بدر در جایی نزدیک آب بدر فرود آمد، اما حباب بن منذر گفت: ای رسول خدا! اگر انتخاب این مکان نازل شده از طرف خداوند است از آن یک گام به جلو و یک گام به عقب برنمیداریم یا اینکه یک نظر و تدبیر جنگی به شمار میآید؟ رسول خدا (ص) فرمود: بلکه نظر و تدبیری جنگی است. سپس گفت: پس ای رسول خدا! اینجا جای خوبی نیست. پس بیائید این مردم را بلند کنید تا از دشمن به آب نزدیکتر باشیم. پیامبر (ص) به او فرمود: نظر خوبی دادی. پس به نظر او عمل کرد.
این که پیامبر (ص) پیرامون کاری از یاران خود نظر خواهی میکند و آنان را به مناقشه فرا میخواند که به طرحی جایگزین فکر کنند، آنان را به اندیشه ورزی تمرین میدهد و به رهبران پس خود را رهنمون میشود که پیرامون تصمیمهای خود به نظرات مردم گوش دهند. برای اینکه نظر از استحکام لازم برخوردار شود و ارتباط بین رهبری و مردم عمیقتر گردد. چرا که در عین حفظ جایگاه رهبری، مسؤولیت مشترکی در تصمیمسازی و اجرا به وجود میآید. چرا که مسأله مشورت به مرحله پیش از تصمیم گرفتن به موضع گیری یا جنگ مربوط میشود.
البته باید درباره احادیثی که از مشورت رسول خدا (ص) با مردم سخن میگویند قدری دقت به خرج داد و آنان را از حیث راویان یا محتوا مورد بررسی قرار داد. زیرا بعضی از این روایات ممکن است به سیمای آگاهی پیامبر نسبت به رسالت و نگاه انسانی او به مردم آسیب وارد کند. برای مثال روایت شده است که در روز حدیبیه، پیامبر (ص) به یاران خود چنین مشورت داد که به فرزندان مشرکان حمله شود. اما ابوبکر به آن حضرت فرمود: ما برای جنگ با کسی نیامدهایم بلکه برای عمره آمدهایم.
این روایت چنین نشان میدهد که ابوبکر نسبت به پیامبر (ص) آگاهی بیشتر به وظیفهای که مسلمانان برای انجام آن آمدهاند دارد. حال آن که به خوبی میدانیم پیامبر (ص) برای انجام عمره و نه جنگ مسلمانان را رهبری کرده است. از این رو با اینکه آمادگی کاملی برای جنگ وجود داشت اما پیامبر (ص) برای نبرد نیامده بود. زیرا آن حضرت شرایط و زمینههای فتح مکه را فراهم میکرد، پس چگونه امکان دارد رسول خدا (ص) به کشتن فرزندان مشرکان بیندیشد، حال آن که جنگ با مشرکان معاند را آغاز هم نکرده است؟ چگونه امکان دارد پیامبر (ص) را شخصی نشان داد که پیش از وارد شدن به جنگ، به فکر کشتن زنان و کودکان خردسال است؟ حال آن که قرآن کریم والاترین سیمای انسانی را در رفتار و گفتار پیامبر (ص) به تصویر میکشد.
این امر ما را وامیدارد که پیش از پذیرفتن اینگونه روایات شخصیت راوی را مورد بررسی قرار دهیم و در جزئیات روایت که با سیمای حقیقی پیامبر، انسانیت، اخلاق، حکمت، عدالت و مسؤولیت عملی او در قبال مردم تناسب دارد دقت به خرج دهیم.
طبق فهم خود از آیه کریمه چنین ملاحظه میکنیم که این آیه کریمه شورا را به عنوان یک قاعده الزامی در امر رهبری مطرح نمیکند. ما میکوشیم تأکید بورزیم که مسأله شورا از ویژگی انسانی پیامبر (ص) فراتر رفته و از نظر رفتار رهبر با مردم یا مسؤولیت رهبری در شناخت آرا و نظرات مردم در قبال مسائل سرنوشت ساز جامعه اسلامی، به جایگاه رهبری آن بزرگوار میپردازد. زیرا از نظر اخلاقی و انسانی، اسلام نمیپذیرد که رهبری در مسائل عمومی استبداد به رأی داشته باشد. از این رو دستور به مشورت دادن در این آیه، عمومیت دارد، چه پیامبر به آن نیاز داشته باشد و چه نیاز نداشته باشد. یعنی رهبر از طریق مشورت باید به مردم توجه داشته باشد تا در مسایل مهم و حساس، حکم او با خط عام اسلامی مطابقت داشته باشد. زیرا مسأله به فرد او مربوط نمیشود بلکه به حکومت ارتباط مییابد. مسأله شورا محدود به رهبری نمیشود بلکه همه مردم را دربر میگیرد. زیرا مسأله حیاتی این است که مردم بیشتر به یکدیگر روی بیاورند و به صورت مشترک به قضایایشان بپردازند. همین طور مشورت جلوی بسیاری از لغزشها را میگیرد و کسانی که استبداد به رأی داشته باشند در این لغزشها گرفتار میآیند. به همین دلیل اسلام، شورا را یکی از عناوین مهم جامعه اسلامی بر میشمارد. سپس خداوند میفرماید: «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ» پس مؤمن در زندگی خود بر اساس فکر شخصی و مشورت با دیگران حرکت میکند تا تمام جوانب قضیه را مورد بررسی قرار دهد و تمام عوامل عینی برای تصمیم سازی را فراهم آورد و با استفاده از اراده خود موضع قوی اتخاذ نماید و با توکل به خداوند به سوی هدف حرکت نماید و از اتفاقات غیر منتظره نهراسد. زیرا اعتماد به خداوند باعث میشود که انسان به موضع خودش هم اطمینان پیدا نماید. چرا که اگر بنده تمام عوامل مؤثر را در نظر بگیرد و سپس بر خداوند توکل کند، خداوند او را از اوضاع پیش بینی نشده کفایت میکند. معنای توکل همین است. یعنی باید دیدگاه واقعی به میدان داشت و به عنوان اعتماد به خداوند، تسلیم آینده نامعلوم نشد. «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ» زیرا مؤمنان توکل کننده از طریق سنت حکیمانه خداوند در هستی حرکت میکنند.
آیه دوم میفرماید: «وأمرهم شوری بینهم» (شوری/38). یعنی هیچ یک از مسلمانان استبداد به رأی ندارند بلکه برای رسیدن به حقیقتی که به نفع آنها و زندگی پیرامون آنهاست، به عنوان یک روش علمی حکیمانه، با دیگران مشورت میکنند. حاکم نیز در اموری که به دیگران ارتباط دارد، استبداد نمیورزد بلکه در کار حکومت و تدبیر مسؤولیت خویش با صاحبان اندیشه و کارشناسان و امانتداران متخصص مشورت میکند و در موضوعی که میخواهد حکم صادر کند ولی آگاهی لازم را در آن ندارد به نظرات آنان مراجعه میکند. حاکم باید در امور عمومی به نظرات کارشناسان گوش فرا دهد تا بصیرت بیشتری در آن مورد پیدا کند. این امر باعث میگردد که احتمال خطا کم شود و او سپس نظر بدهد.
دين اسلام يک نظام مقدّس آسماني است که از طرف خداوند متعال اساسنامه و آئين نامهي آن ضمن 6336 آيه که شامل 77400 کلمه است در شکل آيات به تدريج و در مدّت بيست و سه سال بر پيغمبر بزرگوار اسلام نازل گرديده و توسط آن حضرت بر بزرگان صدر اسلام املاء و نگاشته شده و در عين حال بر طبق مقتضيّات و امکاات زمان, مفاد آن در يک نظام ديني تنظيم و تشريع گرديده است.
امّا بعد از رحلت رسول الله و به خصوص با روي کار آمدن بني اميه و در دنبال آنها, بني عباس و به استثناي چند سال انگشت شمار خلافت حضرت علي (ع) نظام اجرائي دين از شقّ عبادي, اخلاقي, تبليغي دين جدا گرديد و با نام خلافت تا انقراض خلفاي عثماني استمرار يافت و کساني که با نام خليفه و سلطان بر جهان اسلام حکومت ميکردند بيشتر به ظواهر امور دين اسلام ميپرداختند آن هم تا حدّي که بتوانند آن ظواهر را هم در خدمت منويات خود به کار بگيرند, آن چنان که معاويه براي ايمن ماندن از شکست قطعي خود در جنگ صفّين قرآن را بر سر نيزه بلند کرد و آن را پناهگاه خود قرار داد!
از همان بدوِ حکومت بني اميه, اوصياي بر حقّ رسول الله پيوسته تحت فشارهاي سخت حصر, زندان, تبعيد و شهادت قرار گرفتند و آن بزرگواران که ورثه قرآن و سنّت و کلام الله ناطق بودند هيچگاه فرصت نيافتند که نظام دين اسلام را آن چنان که شايد و بايد تنظيم و تنسيق و اجراء نمايند و لذا جنبههاي حقيقي نظام دين مسکوت ماند و آن بزرگواران در هر فرصتي که به دست ميآوردند به تنظيم و تشريع امور عبادي و فقاهتي دين که شقّ اوّل دين اسلام است ميپرداختند و نيز تعاليم لازم ديگر را به صورت غير مکتوب و شفاهي به پيروان قابل اعتماد خود ميدانند تا هرگاه فرصت لازم فراهم شد به پياده کردن يک نظام ديني حقيقي بپردازند – امّا آنان نيز در طول يک هزار سال که تا انقراض خلفاي عثماني امتداد يافت فرصت نيافتند تا دو شقّ عبادي, سياسي اسلام را به هم وصل کنند و يک نظام کامل ديني برقرار نمايند.
پس از انقراض سلسلهي خلافت نيز استعمار شرق توسط غرب آغاز گرديد و به استثناي ايران که با روي کار آمدن سلسلهي صفويه مقدمات به هم پيوستن عبادت و سياست تا حدودي در منطقه محدودي از جهان اسلام فراهم شد بخش اعظم دنياي اسلام زير سيطرهي استعمار و دست نشاندگان غرب از موهبتِ يک نظام اسلامي محروم ماند و در ايران نيز که به تدريج تحت نفوذ استعمار غرب قرار گرفت هيچ گاه دين اسلام به معناي واقعي کلمه پياده نشد, تا سال 1357 که با رهبري حضرت امام خميني (قدس سره) انقلاب اسلامي ايران پيروز و زمينهي گسترده براي برقراري يک نظام اسلامي فراهم و مساعد گرديد.
چون در تمام طول چهارده قرن گذشته به شرحي که گذشت هيچ گاه يک زمينهي مساعد زماني, مکاني براي برقراري يک نظام اسلامي فراهم نبود, نه در بين کساني که در دستگاه يا تابع حکّام اسلامي بودند, و نه در بين کساني که حامل و مجري جنبههاي عبادي, اخلاقي اسلام بودند کسي آن گونه که سزاوار است, به تحقيق و تفسير و تبليغِ فلسفه و سياست گزاريهاي دين اسلام نپرداخت و اگر هم کساني به اين امر اهتمام ورزيدند لابه لاي صفحات کتابها زير پردهي فراموشي و بي توجّهي قرار گرفن و لذا اسلام در طول تاريخ عملاً دو شقّه بود. يک شقّه با نام حکومتهاي اسلامي, و شقّه ديگر با عنوان مسلمانان مؤمن, و به طور نيمه جان تاريخ اسلام را سپري کردند, و به طور کلّي برداشت هر يکي از دو گروه مذکور اين بوده است که دين از سياست جدا ميباشد و حتّي در همين روزها هم که نظام جمهوري اسلامي در ايران برقرار و تقريباً تثبيت شده و روز به روز پايههاي آن محکمتر ميگردد, کساني (حتّي از مسلماناني که خود را اسلام شناس هم ميدانند) نميتوانند باور کنند که در اسلام عبادت روح سياست و سياست مجسّمهي عبادت است و بدون تداخل اين دو جنبه, اسلام يک نام بي مسمّي خواهد بود.
نگارنده مؤمن و معتقد است که در اسلام عبادت عين سياست است و بر همين اساس در ردّ نظر مدعيان جدائي دين از سياست کتابي با نام (رابطهي دين و سياست) آن هم فقط با استناد و استناج از آيات قرآن کريم تأليف و چاپ و منتشر نموده و در اين فرصت مغتنم نيز با استهذاء از آيات قرآن کريم و به طور خلاصه به اثبات ميرساند که عبادت يعني سياست و سياست يعني عبادت (ولي آن عبادت و سياستي که بر فلسفه قرآن کريم و سنّت نبوي استوار باشد):
اينکه ميگوئيم عبادت عين سياست است به اين دليل است که مهمترين بخش عبادي در دين اسلام اقامه نماز است که ظاهراً جنبه سياسي ندارد, امّا بقيه امور عبادي, مانند حج و جهاد و خمس و زکات و امر به معروف و نهي از منکر از جنبههاي سياسي قوي برخوردار هستند و ما اگر ثابت کنيم که نماز ميشود عين سياست ديگر نيازي نخواهد بود که پيرامون سياسي بودن امور عبادي ديگر به بحث بپردازيم:
بر هر مسلماني در هر درجهاي از ايمان که رسيده باشد واجب است هر شبانه روزي هفده رکعت نماز بخواند که در ده رکعت قرائت سوره حمد رکن است يعني اگر سوره حمد قرائت نشود آن نمازها به طور کلي باطل ميباشند.
از سوره حمد که شامل 29 کلمه است 15 کلمهي آن تا جملهي «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» به ذکر و ثناي جميل پروردگار ميپردازيم و از جملهي «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» تا آخر سوره به بيان خواستههاي خود در پيشگاه آفريگار ادامه ميدهيم.
بديهي است هر کس خواستههاي داشته باشد بايد آن خواستهها را سنجيده و دانسته به کسي که از او درخواستي دارد عرض کند و لذا مسلمانان که در نماز به عرض خواستههاي خود در پيشگاه معبود خود ميايستند به طور اولي بايد بدانند که چه ميگويند و چه ميخواهند. از جمله خواستههاي ما که واجب است در هر شبانه روز حدّاقل ده بار از خداي خود طلب کنيم در اين جمله سياست گزاري شده است:«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»بار خدايا ما را به صراط مستقيم (بزرگراه راست) هدايت فرما. چون بايد بدانيم که در نماز چه ميگوئيم و چه درخواستي داريم لازم ميآيد که در جستجوي معني (هدايت؟) و (صراط المستقيم) برآئيم و چه چيزي بهتر از کلام خداوند ميتواند در اين خصوص يعني آگاهي از مفهوم هدايت و صراط مستقيم, ما را رهبري کند؟
بااندکي تحقيق و تدبّر ملاحظه ميکنيم که در همان اوائل قرآن کريم يعني در ابتداي سوره دوّم, پروردگار ما به هدايت, و تفهيم و تعليم معني صراط مستقيم پرداخته است: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً َ» يعني آن هدايتي که شما (آن هم به خواست خداوند) در طلب آن هستيد (همين کتابي است که در دست داريد) و با اين بيان مسلّم ميگردد که صراط مستقيم (بزرگراه راست) همين قرآن کريم است و ما که در هر شبانه روز بايد حدّاقّل ده بار طلب هدايت کنيم در حقيقت درخواست مينمائيم که خداوند ما را به فهم معاني آيات کلام الله و اجراي مفاهيم آنها هدايت فرمايد. يکي از آيات قرآن کريم آيه 38 سوره شوري ميباشد:
«وَ الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» (و آنانکه ايمان دارند و به پروردگار خود توکّل ميکنند) کساني هستند که پروردگار خود را اجابت مي کنند (گوش به فرمان خداوند دارند) و نماز را بر پاي مي¬دارند و امور خود را فيما بين, شورايي ميکنند و از آنچه به آنها روزي ميدهيم انفاق ميکنند. و فرازهاي اين آيه عبارتند از:
«وَ الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ» کساني که خواست پروردگار خود را اجابت کنند يعني بپذيرند و عمل کنند. اين جمله مسجّل ميدارد که خداوند با بندگان خود گفتههائي دارد که بايد بشنوند و بپذيرند و عمل کنند. امّا ظاهر امر اين است که فعلاً خداوند با ما سخن نميگويد, ولي گفتههاي خداوند بر پيغمبر او نازل شده و از زبان آن حضرت بر مسلمانان ابلاغ و املاء و توسط آنان در مجموعهي قرآن کريم ثبت و ضبط شده و در اختيار همه مسلمانان قرار گرفته است و اکنون ما که دين اسلام را پذيرافته ايم و به آن ايمان د اريم مکلف به اجراي مفاهيم آن هستيم, چنان که فرموده است: «فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ - وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ» پس چنگ بزن بر آنچه به تو وحي شده است که (در چنين صورتي) بر بزرگ راهي راست هستي – و مسلّم بدان که آن (قرآن که بزرگ راه راست است) بيانگر مهمّي است براي تو و قومت و در آيندهاي نزديک (پيرامون مفاد آن که انجام داده ايد يا انجام نداده ايد) بازخواست خواهيد شد (سوره زخرف, آيه 44 و 43).
پس دست يازيدن به وحي که قرآن است در حقيقت وارد شدن به بزرگ راه راست يعني انجام مقررات شريعت اسلام است, و چون قرآن بيانگر همه چيز است «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ» در همين بزرگ راهي هم که خود آن ميباشد راهنمائي مسلمانان مؤمن را به دست ميگيرد: «وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ».
وقتي ما قرآن را به عنوان بزرگ راه قبول کنيم ميپذيريم که براي رسيدن به مقصود از هر راه ديگري مطمئنتر است زيرا تمام نکات ايمني در آن رعايت گرديده و کليه مايحتاج رهروان از جمله (سياست و سياست گزاري) در آن لحاظ شده است.
سياست و سياست گزاري از نظر قرآن يکي از اصول چهارگانهي درجه اوّل دين اسلام است که در سال ششم بعثتِ حضرت رسول الله تشريع گرديده و آن سال را به افتخار نزول سوره «شوري» سنة شورائيه نام نهاده است.
نظام شورايي که اصل و مادر تمام سياستهاست و در چهارده قرن پيش, خداوند رعايت آن را فقط در سه کلمه: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ» براي مسلمانان تشريع و در رديف اجابت امر پروردگار و اداي نماز و مقدّم بر نظام اقتصادي واجب الرّعايه فرموده است از آن چنان اهميّتي برخوردار است که اگر تمدّن بشر با سرعت نور هم رو به کمال برود ممکن نيست تا انقراض نسل از روي زمين, انسانها از نظام شورايي بي نياز شوند.
با يک نظر اجمالي ديگر بر آيه مذکور ملاحظه ميگردد که خداوند چهار اصل اساسي يک نظام اسلامي را بر اساس «اَلاهّم فَالَاهم» طبقه بندي فرموده است و رعايت و وجوب و اجراي امر پروردگار به روشني مشخص گرديده است:
1- اجابت امر پروردگار که همان آگاهي از مفاد آيات و اجراي آن مفاد ميباشد: «وَ الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ».
2- بر پاي داشتن نماز که عالي ترين شيوه پرستش خداوند است:«وَ أَقامُوا الصَّلاةَ».
3- برقرار کردن نظام شوراي اسلامي که اساس مستحکم نظام مدنيّت است: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ».
4- انفاق از روزي (درآمدها) مانند اداي نفقات افراد تحت تکفّل, اداي حقوق جامعه براي ايجاد يک اقتصاد متعادل, خمس, زکات, صدقات و ساير انفاقهاي مستحّب و شرکت در تأمين هزينه ها و خسارتهاي طبيعي مانند زلزله و سيل و خسارتهاي مصنوعي ناشي از جنگها و غير آن که احکام آنها در قرآن و سنّت مشخص گرديده است: «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ».
چون موارد 1 و 2 مذکور در بندهاي فوق هر دو در واقع امر اجابت امر پروردگار و پرستش او هستند يک امر شمرده ميشوند و لذا برقرار کردن نظام شورايي در اسلام بعد از پرستش پروردگار از اوجب واجبات ميباشد.
پس به طوري که در پيش بيان داشتيم اذکار سوره حمد که رُکن اساسي نماز است, قسمت عمده اش درخواست هدايت است و نگاه داري از گمراهي و ضلالت و هدايت نيز همان گونه که بيان داشتيم, هدايت به قرآن و آيات آن است که هم متضّمن امور عبادي هستند و هم بيانگر تکاليف سياسي, مدني, پس مسلّم ميگردد که آنچه هدايت گر به امور سياسي باشد خود آن اساس و بنيان سياست خواهد بود, روشن ميگردد که نماز که در ظاهر امر, پرستش مطلق پروردگار به نظر ميرسد در باطن امر در عين عبادي بودن عين سياست هم هست زيرا اگر کسي منکر مفاد آيه شوري بشنود مانند اينست که منکر وجوب و ضرورت نماز يعني پرستش پروردگار شده است, و تصوّر نميکنيم کسي را که منکر اهميّت و ضرورّت اجراي مفادآيه شوري باشد. بتوانيم يک مسلمان مؤمن به شمار آوريم.
نکته ديگري که در آيه شوري ملحوظ است اينست که حرف (وَ) در جملات «وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ»
به معني حين و حال و مَعَ, و به قول نحويون حرف استکناف است, مانند اينکه وقتي خداوند ميفرمايد «وَ الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ» پيغمبر عزيز بپرسد: خداوندا, چگونه بندگانت فرمان تو را اجابت کردند؟ ميفرمايد: (با) اداي نماز و (با) شورايي کردن امور خويش. و در اين بيان هم شورايي کردن امور مسلمانان ميشود عين پرستش پروردگار . هم عبادت ميشود عين سياست و سياست هم ميشود عين عبادت! پس با اين دليل و با دلائل بسيار ديگري که کلام خداوند بر آنها صراحت قاطع دارد, و ما براي اجتناب از اطاله کلام از ذکر آنها خودداري
نظرات شما عزیزان: